خواب دیدم خواب اینکه مرده ام | اللهم ارزقنی شفاعة الحسین | سید امیر حسین میر حسینی
دوشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۵۵ ب.ظ
خواب دیدم خواب اینکه مرده ام
خواب دیدم خسته و افسرده ام
روی من خروارها از خاک بود
وای! قبر من چه وحشتناک بود
تا میان گور رفتم دل گرفت
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت
بالش زیر سرم از سنگ بود
غرق وحشت سوت و کور و تنگ بود
ناله می کردم ولیکن بی جواب
تشنه بودم تشنه ی یک جرعه آب
خسته بودم هیچکس یارم نشد
زان میان یک تن خریدارم نشد
هر که آمد پیش حرفی راند و رفت
سوره ی حمدی برایم خواند و رفت
نه شفیقی نه رفیقی نه کسی
ترس بود و وحشت و دلواپسی
آمدند از راه نزدم دو ملک
تیره شد در پیش چشمانم فلک
یک ملک گفتا بگو نام تو چیست؟
آن یکی فریاد زد ربّ تو کیست؟
ای گنه کار سیه دل بسته پر
نام اربابان خود یک یک ببر
در میان عُمر خود کن جستجو
کارهای نیک و زشتت را بگو
گفت بنده عمر خود کردی تباه
نامه اعمال تو گشته سیاه
ما که ماموران حقّ داوریم
اینک تو را سوی جهنم می بریم
دیگر آنجا عذرخواهی دیر بود
دست و پایم بسته در زنجیر بود
نا امید از هر کجا و دل فکار
می کشیدندم به خفت سوی نار
ناگهان الطاف حق آغاز شد
از جنان درهای رحمت باز شد
مردی آمد از تبار آسمان
نور پیشانی اش فوق کهکشان
چشمهایش زندگانی می سرود
درد را از قلب آدم می زدود
گیسوانش شط بر جوش و خروش
در رکابش قدسیان حلقه به گوش
صورتش خورشید بود و غرق نور
جام چشمانش پر از شرب و طهور
لب که نه سر چشمه ی آب حیات
بین دستش کائنات و ممکنات
خاک پایش حسرت عرش برین
طرّه یی از گیسویش حبل المتین
بر سرش دستار سبزی بسته بود
بر دلم مهرش عجب بنشسته بود
در قدوم آن نگار مه جبین
از جلال حضرت عشق آفرین
دو ملک سر را به زیر انداختند
بال خود را فرش راهش ساختند
غرق حیرت داشتند این زمزمه
آمده اینجا حسین فاطمه؟
صاحب روز قیامت آمده
گوییا بهر شفاعت آمده
سوی من آمد مرا شرمنده کرد
مهربانانه به رویم خنده کرد
گفت آزادش کنید این بنده را
خانه آبادش کنید این بنده را
این که اینجا این چنین تنها شده
کام او با تربت من وا شده
مادرش او را به عشقم زاده است
گریه کرده بعد شیرش داده است
بارها بر من محبت کرده است
سینه اش را وقف هیئت کرده است
این که می بینید در شور است و شین
ذکر لالائیش بوده یا حسین
دیگران غرق خوشی و هلهله
دیدم او را غرق شور و هروله
با ادب در مجلس ما می نشست
او به عشق ما سر خود را شکست
سینه چاک آل زهرا بوده است
چای ریز مجلس ما بوده است
خویش را در سوز عشقم آب کرد
عکس من را بر دل خود قاب کرد
اسم من راز و نیازش بوده است
خاک من مُهر نمازش بوده است
پرچم من را به دوشش می کشید
پا برهنه در عزایم می دوید
اقتدا بر خواهرم زینب نمود
گاه می شد صورتش بهرم کبود
بارها لعن امیّه کرده است
خویش را نذر رقیه کرده است
تا که دنیا بوده از من دم زده
او غذای روضه ام را هم زده
اینکه در پیش شما گردیده بد
جسم و جانش بوی روضه می دهد
حرمت من را به دنیا پاس داشت
ارتباطی تنگ با عباس داشت
نذر عباسم به تن کرده کفن
روز تاسوعا شده سقای من
گریه کرده چون برای اکبرم
با خود او را نزد زهرا می برم
هر چه باشد او برایم بنده است
او بسوزد صاحبش شرمنده است
در مرامم نیست او تنها شود
باعث خوشحالی اعداء شود
در قیامت عطر و بویش می دهم
پیش مردم آبرویش می دهم
باز بالاتر به روز سر نوشت
می شود همسایه ی من در بهشت
آری آری هر که پابست من است
نامه ی اعمال او دست من است
- ۹۴/۰۲/۲۱